دید چشمش همه جا در دل دشتی که فرا روی نگاهش،
پر خون بود نگاهش پر خون بود و به هرگوشه از آن پیکر صد پاره یاری به زمین مانده و آلالهای بالای سرش رسته و بشکفته
خودش بر سر هر نعش طبیبی شده از تکیهگه و مرحم غمهای غریبی،
چقدر زود همه پر زده و رفته از اینجا، و میدید در آن سوی سپاهی که پی غارت آنها است،
و این سوی برادر همه هستی خود را، که چه تنها و بی یار در این معرکه خنجر و دشنه و چه تشنه
پی دیدار محیای شهادت شده در این دل غربت،
شده معنای قیامت، همه تن شور ملاقات، در این لحظه میقات،
مگر مردهام اینجا که در این دشت برادر رود و زنده بمانم تک و تنها؟
گفت: با دار و ندارش، دو گل سرخ بهارش، دو ستاره، دو قمر نه که دو خورشید، همه صبر و قرارش دو جگر گوشه خود،
تا که بیایید و بپوشید لباسی که به اندام شما دوختهام، تا که به تن کرده کفن، کرده مگر پیشکش داییتان، روی تماشاییتان، گردد اگر دست ردی زد به شما، دامنش آرید به کف زود بگویید: تو را خاطر این خواهرتان، خواهر پژمردهتان
و اگر بار دگر دست ردی زد به روی سینهتان زود بگویید: همین راز، همین سر مگو را به تزرع، که تو را خاطر آن مادر از غصه کمان، مادر معصومه، جوان، مظهر پاکی، به پر چادر خاکی و بدانید شهادت به یقین قسمتتان میشود اینجا دل صحرا!
گفت، با شاه به صد آه، همین است، همین است، همین تحفه ناقابل این خواهر خونین دل، شرمنده، بده رخستشان تا که بگردند گرد سرتان
شده قربانیه قنداق علیاصغرتان
مثل علیاکبرتان
کشته لبهای ترک خوردهتان
اشک زده حلقه به چشمان برادر ز جگر آه برآورد و حرم یکسره افروخت
و فرمود: که من داغ جوان دیدهام، افتادهام از پای،
ببین شانه من را که چه سرخ است ز خون بدنش!
آه مرا کشت علی!
وای مبادا، که تو این داغ ببینی و نشینی و چو من پیر شوی!
لیک دو جانباز سر راز گشودند و گرفتند برات از کف ارباب دو دنیا
در آن دشت، در آن جنگ، چه مردانه چه جانانه دویدند و چهسان تیغ کشیدند،
ولی در دل آن حلقه، به صد سنگ به صد تیر به صد دشنه و شمشیر، نفس بر لبشان ماند و فتادند،
چو یک بسمل و شد شانه سر گیسوی آنها به لب خنجر قاتل، به روی سینه صحرا و یک بار دگر تشنه لبی خسته و نالان دل سوزان خجل از پهنه میدان به سر دوش کشد نعش غزالان حرم را،
دو گل تازه جوان را ولی این بار نیامد، پی دلداری او تکیهگه و مرحم او، از حرم و خیمه خود
آه چرا؟ آه کجا ماند مگر مادرشان؟
آه سرانجام در آن شام، دو چشمان تر و خسته زینب(س) به سر نیزه دو سر دید دو آرامش خود را و دو دلداده زهرا(س) ...